فرهنگ امروز/ فاطمه امیراحمدی: دیرزمانی است که برگزاری همایشها و سخنرانیها در جامعهی ایرانی رونق به سزایی گرفته است. وقتی شنونده کلمهی همایش را میبیند و میشنود به طور طبیعی به دنبال نظریهها و آرای نو و بدیعی است که قرار است عمومی شود؛ اما متأسفانه همایشها در کشور ما بیشتر از آنکه علمی باشد خود تبدیل به چالش شدهاند که آسیبشناسی دیگری میطلبد، مراسمی که گویا به ویترینی برای خودنمایی بدل شده است بیشتر از آنکه اثرگذار روی مخاطب باشد.
پراکندگی و بیبرنامگی
بیبرنامگی این نوع جلسات معمولاً مسیر حرکت را به بیراه میبرد بهطوریکه هریک از سخنرانان به سلیقهی خود از موضوعی خاص شروع به سخن میکنند بدون آنکه پیوستگی بین محتوای سخنرانیها دیده شود.
همایش «هشت دهه علوم اجتماعی دانشگاه تهران» که در روزهای ششم و هفتم اردیبهشتماه برگزار شد یکی دیگر از همایشهایی بود که مشخص نبود موضوع همایش چیست. استادی به معرفی آثار و کتابهای خود میپرداخت، دیگری به خاطرات گذشته اشاره میکرد و برخی نیز به ذکر تاریخچهی برپایی فلان رشته در دانشکده اشاره داشتند. از بین اساتیدی که برای سخنرانی به همایش دعوت شده بودند البته کسانی نیز به موضوعی خاص در حوزهی علوم اجتماعی پرداختند. پراکندگی موضوعات سخنرانیها، همایش را از هدف اصلی خود که معرفی هشت دهه علوم اجتماعی در دانشگاه تهران بود را به حاشیه رانده بود.
نقد محتوایی پایاننامهها توسط دانشجویان
البته این مراسم با حاشیههایی همراه بود، دانشجویان علوم اجتماعی این دانشگاه اعتراضاتی داشتند که آن را در پشت تریبون اعلام کردند و از اساتید خود پاسخ خواستند. آنها معتقد بودند شکاف عمیقی بین آنچه که در ایندست همایشها عنوان میشود با آنچه که در واقعیت هست، وجود دارد. این اعتراضات که در دو روز همایش توسط نمایندهی دانشجویان خوانده شد (البته در سخنان و اعتراضات خواندهشده توسط نمایندهی دانشجویان به خاطر فضای ایجادشده، نوعی هیجانزدگی و اغراق دیده میشد) معضلاتی است که از نگاه دانشجویان دانشکده علوم اجتماعی با آن درگیر است. برخی معضلات مورد اشارهی دانشجویان علوم اجتماعی به موضوع پایاننامهها برمیگشت -و جالب است که خود دانشجویان به لحاظ کیفی و محتوایی به پایاننامهها و رسالههای خود ایراد میگرفتند- از موضوعات مورد اعتراض، ارزش علمی پایاننامهها، فضای حاکم بر جلسهی دفاع، اجبار در انتخاب برخی موضوعات برای پایاننامهها، مقالات علمیپژوهشی، نشریههای علمی-پژوهشی دانشگاه و غیره بود. به طور مثال دانشجویان اعلام کردند «پایاننامهها در این دانشکده به شدت دچار ضعف از جهات مختلف است» و به لحاظ محتوایی دارای ارزش علمی بسیار نازلی هستند و از سویی با وجود بیان این موضوع از سوی داور و تأیید آن، در نهایت به خاطر رابطهای که استاد راهنما با استاد داور دارد، نمرهی مورد نظر استاد راهنما اعمال میشود که عموماً نباید کمتر از ۱۸ باشد.
در یکی از بندهای اعتراضی دانشجویان آمده بود داور به جای اشکال محتوایی، تنها اشکال ویرایشی و نگارشی از پایاننامه میگیرد و از ویرگول و نقطهویرگولها ایراد میگیرد و هیچ حرفی از محتوای پایاننامه و نتایج به دست آمده در جلسهی دفاع توسط اساتید زده نمیشود.
مسئلهای دیگر اجبار دانشجو به انتخاب یک سلسله موضوعات مورد نظر اساتید است، اینکه «در بسیاری از اوقات همانطور که نمونههای آن را در یک سال اخیر هم داشتیم، اساتید هستند که دانشجو را مجبور به انتخاب یکسری موضوعات میکنند».
این دانشجویان معترض به پولی بودن چاپ مقاله در نشریههای علمی-پژوهشی دانشگاه اشاره کردند و گفتند: دانشجو برای چاپ مقالهی خود در این نشریهها مجبور به پرداخت هزینه است و این جای پرسش دارد.
آنها در بخشی دیگر از سخنان خود به آمدن اسم اساتید در مقالههای دانشجویی اشاره کردند و گفتند: در بسیاری از این مقالات استاد در قبال هیچ کمکی اسمش در اول مقاله میخورد و برای او رزومه و امتیاز میشود.
در ادامه آنها به متناقض بودن سیستم اساتید و دانشگاه در برخورد با دانشجویان کارشناسی در موضوع مقالات اشاره کردند و گفتند: درحالیکه استاد از دانشجوی خود در مقطع کارشناسی مقاله میخواهد و در این باره هم به شدت به آنها سخت گرفته میشود، در نهایت امکان چاپ این مقالات در نشریات علمی-پژوهشی وجود ندارد.
فضای حاکم بر کلاسهای درس
همچنین بخشی از اعتراضات به فضای حاکم در کلاسهای درس برمیگشت که دانشجوی این رشته حق اعتراض و بیان نقد سر کلاس درس را ندارند، زیرا باعث اخراج وی از کلاس خواهد شد و بعضاً سخنان ناخوشایندی نیز خواهد شنید؛ درحالیکه یک جامعهشناس و کسی که قرار است در آینده در این کسوت قرار گیرد باید نگاه نقادانه داشته باشد تا بتواند در مطالعات خود به مشکلات اجتماعی و مسائلی که جامعه با آن درگیر است، بپردازد و راهحلهای خود را ارائه دهد.
نقدِ نقدهای مطرحشده
در بخشی دیگر از سخنان دانشجویان، اشاره به سخنرانی اساتید در این همایش شد که عنوان داشتند نقدهای مطرحشده توسط آنان «سانتیمانتال و شیک» بوده است و اساتید به واقعیت موجود نپرداختهاند.
آنها به دوگانه بودن برخورد با درس «روش تحقیق» اشاره کردند و رفتار دوگانهی اساتید را مورد نقد قرار دادند و گفتند: اساتید در سخنرانیهای خود اغلب روش کمّی را مورد نقد قرار دادند -حتی اساتیدی که سمبل روش کمّی در این دانشکده هستند- و آن را به چالش کشیدند. حتی اشاره شد یکی از اساتید در سخنرانی خود، روش کیفی را «کیف کردن» دانسته است.
درحالیکه این مسئله با واحدهایی که در دانشگاه به دانشجو ارائه میشود در تضاد است. این دانشجویان ادامه دادند چیزی که در برنامهی درسی آنها وجود دارد واحدهای زیادی آمار، جمعیتشناسی، نرمافزار SPSS است که همگی با روش کمّی همخوانی دارد و تنها یک یا دو واحد است که در زمینهی روش کیفی به آنها ارائه میشود. آنها به نقد سخنان اساتید در این همایش پرداختند و گفتند: اگر اساتید اتفاقنظر دارند که روش کمّی کارآمد نیست، این باید در چارت درسی دانشکده لحاظ شود و تعدیلی در بین این دو نوع شیوه (روش کمّی و روش کیفی) صورت گیرد.
گم شدن بودجه در هزینههای غیرضروری
در ادامه دانشجویان به بودجهی محدود کتابخانهی دانشکده علوم اجتماعی اعتراض کردند (یک میلیون در سال) و در مقایسه با هزینهی همایش فوق گفتند: هزینهی پذیرایی این همایش که برای هشت دهه علوم اجتماعی در دانشگاه تهران برگزار شده است، میتوانست کتابخانه را به لحاظ محتوایی و کتب بهروز کند، درحالیکه میبینیم بودجههای دانشگاهی صرف کارهای غیرضروری و غیرلازم میشود.
آنان از اساتید خود پرسیدند؛ دستاورد این هشت دهه علوم اجتماعی که به آن میبالیم، چیست؟ چرا اساتید تنها از افرادی چون نراقی، صدیقی و ... نام میبرند که مربوط به سالهای اولیهی این رشته در دانشگاه تهران است، برای امروز دانشکدهی علوم اجتماعی چه کسانی را دارد؟ آیا در این هشت دهه دانشکدهی علوم اجتماعی هیچ استاد شاخصی را نتوانسته در خود بپروراند؟
در بخشی دیگر این دانشجویان به محفوظ بودن حق اساتید بعد از جذب هیئت علمی شدن اعتراض کردند و خواستار سنجش علمی اساتید در تمام طول خدمتشان شدند. در نهایت از اساتید این دانشکده خواستند تا حاصل و دستاورد این هشت دهه علوم اجتماعی را بهصورت عینی برای آنان توضیح دهند.
قانون همه و هیچکس
در نهایت پاسخهای اساتید از نوعی بود که خیلی زیرکانه از جواب به دانشجویانشان فرار کردند. حمیدرضا جلاییپور با شکستهنفسی گفت: «من خود را جامعهشناس نمیدانم، بلکه علاقهمند به این حوزه هستم.» وی به جای پاسخ به این سؤال که چرا پایاننامهها به لحاظ محتوایی ضعیف هستند و چرا اساتید اخلاق حرفهای خود را فراموش کردهاند و رابطهها تعیینکنندهی مسیر هستند، گفت: «ارزیابی من این است که گفتار علوم اجتماعی -منظور آموزش و تحقیقات در نشر علوم اجتماعی- در ایران در حال رفتن بهسوی تعادل است و ابعاد مثبت آن در حال برجسته شدن است؛ لذا من برداشت مثبتی از روند دارم. در این مسیر هشت تغییر مثبت را دیدم و البته پنج آسیب که در مقایسه به نظر میرسد علوم اجتماعی در ایران بهرغم تمام مشکلاتی که داشته در حال گل کردن است.»
مثل همیشه که افراد در مسئلهای به دنبال مقصر اصلی هستند و گناه را به گردن دیگری میاندازند -اگرچه تمام این موارد به نوعی میتواند در موضوعات مطرحشده در بالا دخیل باشد ولی توجیهکنندهی ضعفهای برآمده از کمکاری اساتید نخواهد بود-، سارا شریعتی به منقبض بودن فضای پژوهشی دانشگاه اشاره کرد و بیان داشت که اساتید مجبور هستند که سمتوسوی مطالعات خود را در جهتی ببرند که خاستگاه دانشگاه است و در واقع قوانین و آییننامههای دانشگاهی دست و پای اساتید را بسته است.
یوسف اباذری نیز بر اساس سیستم خاص خودش به موضوع مورد نظرش پرداخت و به تحلیل تاریخی جامعهشناسی هم در داخل کشور و هم خارج از کشور پرداخت و در نهایت از دانشجویان این رشته خواست که به شریعتی و آلاحمد برگردند، بیشتر به مطالعه بپردازند و از تكنولوژی دوری کنند و ...
بالاخره این سؤال با این جواب که گویا همه مقصر هستند و هیچکس مقصر نیست، باقی میماند.
نظرات مخاطبان 1 2
۱۳۹۴-۰۲-۱۶ ۲۲:۵۵علی اردستانی 0 12
۱۳۹۴-۰۲-۱۷ ۱۳:۴۲فرید غلامی 4 5